دیدم به خواب شعله به خرمن گرفتهاند
دیدم تو را، همیشگی، از من گرفتهاند
دیدم که از میان غزلهای پیش از این
یک یک نگاههای تو دامن گرفتهاند
دیدم که باز قلب تو و شعرهای من
سختی ز سنگ و صخره و آهن گرفتهاند
دیدم که شیشهها به خیال هجوم شب
چون من به خویش رنگ شکستن گرفتهاند
...
محصول عشق خرمنی از اشتیاق بود
دیدم درغ شعله به خرمن گرفتهاند...