۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

شاید که بیشتر بشود احتمال تو

ای شعر آب زمزمه دیرسال تو
هرگز مباد چون دل تنگم مجال تو
در من شراره‌های عطش شعله می‌کشد
با من چه کرده جرعه نام زلال تو
سر می‌برم یقین خودم را به پای تو
شاید که بیشتر بشود احتمال تو
می‌آیی و نیامده من محو می‌شوم
در هاله‌ای ز غیبت تو، در خیال تو
سهم ستون تسلیت روزنامه‌هاست
قلبی که صادقانه شده پایمال تو

۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

فرصت کشف اقاقیا

وقت شکفتن به نا کجا نرسیده است
فرصت کشف اقاقیا نرسیده است
بهت غریب میان پلک من و شب
صبح شده است و به انتها نرسیده است
*
خسته شدیم از کلاف پرسه در این شهر
ما که به ما رنگ روستا نرسیده است
منتهی ارتفاع بال و پر ما
هیچ به بالای سیم ها نرسیده است
*
فکر چراغی دگر کن ای من تنها
ای که نگاهت به هیچ جا نرسیده است
دست تو کوتاه و پای فاصله در پیش
شاخه بلند و انارها نرسیده است