ای شعر آب زمزمه دیرسال تو
هرگز مباد چون دل تنگم مجال تو
در من شرارههای عطش شعله میکشد
با من چه کرده جرعه نام زلال تو
سر میبرم یقین خودم را به پای تو
شاید که بیشتر بشود احتمال تو
میآیی و نیامده من محو میشوم
در هالهای ز غیبت تو، در خیال تو
سهم ستون تسلیت روزنامههاست
قلبی که صادقانه شده پایمال تو
هرگز مباد چون دل تنگم مجال تو
در من شرارههای عطش شعله میکشد
با من چه کرده جرعه نام زلال تو
سر میبرم یقین خودم را به پای تو
شاید که بیشتر بشود احتمال تو
میآیی و نیامده من محو میشوم
در هالهای ز غیبت تو، در خیال تو
سهم ستون تسلیت روزنامههاست
قلبی که صادقانه شده پایمال تو