۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

فرصت کشف اقاقیا

وقت شکفتن به نا کجا نرسیده است
فرصت کشف اقاقیا نرسیده است
بهت غریب میان پلک من و شب
صبح شده است و به انتها نرسیده است
*
خسته شدیم از کلاف پرسه در این شهر
ما که به ما رنگ روستا نرسیده است
منتهی ارتفاع بال و پر ما
هیچ به بالای سیم ها نرسیده است
*
فکر چراغی دگر کن ای من تنها
ای که نگاهت به هیچ جا نرسیده است
دست تو کوتاه و پای فاصله در پیش
شاخه بلند و انارها نرسیده است

هیچ نظری موجود نیست: