۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

چه زود بود...

کجا و کی، من و تو؛ عشق! همجوار شدیم؟؟
کجا مسافر این آخرین قطار شدیم؟
درست عصر کدامین بهار، ساعت چند،
به دوش عطر گل سرخ‌ها سوار شدیم؟؟
چرا، چه بود و چه گفتیم؟، هیچ یادم نیست...
و تا همیشه مان ساکن بهار شدیم
*
*
*
چه زود بود ولی ناگزیر پیش آمد
و هرچه بود فرو مرد و در عبار شدیم
چه زود بود ولی هر کدام بعد از آن
اسیر سایه سنگین انتظار شدیم

۵ نظر:

ناشناس گفت...

مردم یک وبلاگ هم برای شعرهاشون دارند. خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید.......

امیر گفت...

این شعر ها مال خودته مهدی؟

Unknown گفت...

مال خودمه و پرنده هم نیستم

ناشناس گفت...

حسب حالي ننوشتيم وشدايامي چند
محرمي كو كه كه فرستم به توپيغامي چند
مابدان مقصد عالي نتوانيم رسيد
هم مگر پاي نهد لطف شما گامي چند

ناشناس گفت...

حسب حالي ننوشتيم وشدايامي چند
محرمي كو كه كه فرستم به توپيغامي چند
مابدان مقصد عالي نتوانيم رسيد
هم مگر پاي نهد لطف شما گامي چند