۱۳۸۶ خرداد ۳۱, پنجشنبه

انگار زنداني است

در پشت قاب پنجره مهتاب زندانی‌است
انگار روح دختری در قاب زندانی‌است
انگار روح جاری رود صداهامان
در باور متروک يک مرداب زندانی‌است
گاهی تو رو در پيش خود حس می‌كنم اما
افسوس روياهای من در خواب زندانی است
در خود رها هستی ولی در چشم‌های تو
يک آسمان تصويرهای ناب زندانی‌است
لب‌هام غرق خواهش شيرين فرياد است
انگار در من كودكی بی‌تاب زندانی‌است
انگار روح دختری در قاب زندانی‌است
در پشت قاب پنجره مهتاب زندانی‌است

هیچ نظری موجود نیست: