ميخواهم آبي باشم اما بينشان باشم
چون بركهها آيينهاي از آسمان باشم
لبريز از شرم و صميمي، ساده و محجوب
شايد كه چون لبخندهايت مهربان باشم
تو آسمان باشي ولي نزديكتر باشي
من هم فراتر از خيال نردبان باشم
*
تو روح باراني و من هر روز ميخواهم
در خواب گلدانها گل رنگين كمان باشم
*
وقتي تو پايان تمام مرزها هستي
اصلاً چرا بايد وسيع و بيكران باشم
۴ نظر:
yadte bashe ke adamaye vasi o bi karan ham belakhare ye marzi daran!
تيرِ خلاصش همون دو مصرع(بند)آخر بود.
خيلي زيبا بود.
برای همینه که می گن:
سفر از پیش تو هرگز نتوانم.
شاد باشی
سلام. شما وقت كردين شعر نگين
اينجا رو به روز نكنين
راحت باشين
ارسال یک نظر