یک پنجره لبخند
۱۳۸۶ فروردین ۳۰, پنجشنبه
سردرگم
مردها، مردهاي سردرگم
آه از اين دردهاي سردرگم
.
باد ميگشت در محله ما
مثل شبگردهاي سردرگم
برميانگيخت در حوالي باغ
رقصي از گردهاي سردرگم
رقصي از سرخهاي بيآشوب
رقصي از زردهاي سردرگم
.
.
.
گريهها؛ دردهاي تكراري
خندهها؛ دردهاي سردرگم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر